امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

شازده کوچولو

اولین سفر زیارتی امیرعلی جون

اینو شنیدین که میگن به کسی نخند که سرت میاد! دقیقاً هر وقت هر کسی رو می دیدم که توی مشهد میره با این پوسترهای حرم عکس میندازه کلی می خندیدم بهشون، حالا دست روزگار رو ببینید!!! القصه، بابای امیرعلی داشت میرفت ماموریت به شهر مشهد، به من گفت اگه دوست داری تو هم دست مامانت رو بگیر و با امیرعلی بیایین مشهد، منم که عاشق و شیفته امام رضا(ع)، دست رد به سینه اش نزدم و سریع بلیط گرفتم و پنج شنبه بعداز ظهر به سمت مشهد حرکت کردیم. امیرعلی اولین بار بود که سوار هواپیما می شد، اینقدر ذوق کرده بود که نگو، هی این ور و اون ور و نگاه می کرد و می گفت: اوناها ! یعنی هواپیماها اوناهاشن. بعد هم توی هواپیما اینقدر اسم دختر عمه من رو که آنا باشه ص...
27 ارديبهشت 1391

خاطرات عید و اولین های امیرعلی سری 2

پسر گلم. میگن سالی که نکوست از بهارش پیداست. عزیز دلم، روز اول فرودین تو و بابات خواب بودید، من یواش بیدار شدم و سه سفره هفت سین کوچولو چیدم. البته تو که اجازه نداده بودی من سفره هفت سین درست کنم، مجبور شدم همون وسایل پارسال رو بیارم و وسط خونه بچینم. بعد اومدم بیدارتون کردم. ولی یهو به باباجون زنگ زدن و گفتن که زود باید بیاد اداره ،یعنی ساعت ده دقیقه به نه باید اداره باشه. این در حالی بود که بیست دقیقه به نه سال تحویل بود. بنابراین بابا پرید تو حموم و من و تو هم سر اینکه به وسایل سفره هفت سین دست نزنی با هم درگیری فیزیکی پیدا کردیم. سال تحویل رو در حالی سپری کردیم که بابا حمید درست یک ثانیه به تحویل سال نشست سر سفره. بعد هم که س...
21 فروردين 1391

عکس های بعد از یک سالگی تا امروز

مامان جون ببین چه قدم بلند شده چرا کفشم رو ازم گرفتی؟ امیرعلی در حال بالا رفتن از نردبان برای خانه تکانی شب عید مامان جون بزار خودم همه کاراتو برات انجام میدم وای چقدر بلنده این نردبون!!! آخ جون! بالاخره رسیدم بالا. حالا پرده رو بده بزنم ...
20 فروردين 1391

اولین های امیرعلی جون

امیرعلی گلم ، بعد از تولدت کلاً یه پا رقاص شدی برای خودت. باید به محمد خردادیان بگم بره کنار بوق بزنه که تو داری جای اونو میگیری. کلاً صدای آهنگ شنیده یا نشنیده ( حتی اگه آهنگی هم در کار نباشه و با آهنگ های مزخرف تلویزیون ) هم می رقصی. تا میگم امیرعلی نانای خودت میگی نای بعد هم شروع میکنی رقصیدن. از هنرنمایی های هنگام رقص هم ، همین بس که با یه دست می رقصی با یکی دیگی بشکن میزنی و با دهنت صدای بشکن درمیاری. بعد هم می پری توی بغلم و میگی نای بعد هم یه دستت رو میندازی دور گردنم و با اون یکی دستت دست منو میگیری و خودت شروع می کنی به نای نای گفتن و کلی از این کار لذت می بری. الان یه مدته که وقتی جیش می کنی با انگشت سبابه ات اشاره می کنی به...
22 اسفند 1390