یه حلقه طلایی ...
بالاخره روز پنج شنبه حلقه امیرعلی افتاد و ما همگی یه نفس راحت کشیدیم. حلقه اش رو براش یادگاری نگه می دارم. از روز قبلش حلقه کنده شده بود و یه کوچولوی اون فقط وصل بود و من همش می ترسیدم با یه لگدی که هنگام عوض کردن پوشکش میزنه اونو بکنه و خون راه بیفته که الحمدلله این اتفاق نیفتاد. دیروز هم چهل روز از تولد گل پسرم گذشت.هرچی فکر می کنم می بینم این چهل روز خیلی زود گذشت و من اون طور که باید و شاید از تمام لحظاتش لذت وافی و کافی رو نبردم. می ترسم مرخصی زایمانم هم به همین زودی ها تموم بشه .
نویسنده :
مامان امیرعلی
13:13