امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره

شازده کوچولو

امیرعلی در آتلیه عکاسی

چند روز پیش بالاخره تونستم بعد از یک ماه آدرس یه آتلیه خوب رو پیدا کنم و امیرعلی رو ببریم اونجا تا ازش عکس بندازیم. البته روز قبلش از یه آتلیه وقت گرفته بودم که از طرف خودشون زنگ زدند و وقت رو کنسل کردند که برای ما بد نشد چون این آتلیه جدیدی که رفتیم هم خودشون خیلی خوب بودند و هم کارهاشون. الان که دارم این مطالب رو می نویسم ساعت از یک نیمه شب گذشته و من در حال پیدا کردن مطالبی در خصوص نقش اجتماعی زنان در ایران باستان و پس از اسلام می گردم که البته مصداق آن ضرب المثلی که میگه : گشتم نبود، نگرد، نیست. باید دیگه به گشتن ادامه ندم و برم بخوابم. اینم چند تا از عکس های امیرعلی  بقیه عکس ها در ادامه مطلب   ...
9 مهر 1390

امیرعلی و برج میلاد!

روز پنج شنبه و به دعوت عموی امیرعلی که چند وقتیه اونجا مشغول به کار شده رفتیم سالن همایش های برج میلاد، اونجا اولش از همه مدعوین عکس مینداختن که همونطور که می بینید امیرعلی خان اصلاً محل عکاس نمیذاره و روشو کرده اونور. خلاصه جای همه تون خالی، برنامه خوبی بود ولی بچه ام خیلی خسته شد چون جشن تا ساعت 12 طول کشید و تازه بعد از اون بود که شام خوردیم. وقتی نشستیم توی ماشین امیرعلی بیهوش شد، طوری که حتی توی خواب لباس هاشو درآوردم و بیدار نشد.   ...
9 مهر 1390

رضازاده 2

و حالا این قهرمان وزنه برداریه کشوره که در وزن (پَر وزن) داره وزنه رو به روی سر میبره! آفرین به این قهرمان که مدال طلا رو از آن خودش میکنه ...
9 مهر 1390

امیرعلی 6 دندونه شد

به قول مامان راتین، مهرنوش جون خودمون رو میگم، نوشتم برای یادگاری ... روز پنج شنبه دیدم دندون ششم امیرعلی هم از لثه های خوشگلش زده بیرون راستی یادم رفت توی دو پست قبل بنویسم که اون روزی که رفته بودیم جشن، امیرعلی لپ منو گاز گرفت و جای دندوناش روی گونه هام مونده بود. کلی ذوق کردم. تازگی ها هم که فرنی یا سوپ می خوره و لب و لوچه اش کثیفه میاد منو بوس میکنه. آخ نمیدونید که چه لذتی میده اون بوس با اون لب و لوچه! ...
9 مهر 1390

رکوردی دیگر ثبت شد: درآوردن 4 دندان همزمان!

دیروز که داشتم دندونای امیرعلی رو چک می کردم که ببینم از دندون جدید خبری هست یا نه دیدم که بچه ام داره 4 تا دندون جدید درمیاره. یعنی با احتساب اون 5 تا که داشت میشه 9 تا! (هزار ماشاالله)!!! این هزار ماشااللهی که گفتم دلیل داره. دیشب رویا دوستم که یه نی نی 6 ماهه داره به اسم احیا زنگ زد خونه مون(رویا همسایه طبقه پایینمونم هست) و گفت که ما میخواهیم شام بیاییم خونه تون. گفتم که نه رویا جون نمیشه آخه امیرعلی خوابیده. حالا ساعت 8 شب بود. بعد رویا گفت که ای بابا این پسر تو هم که همه اش سرشب میخوابه. احیا تا وقتی ما بیداریم بیداره. گفتم نه امیرعلی این موقع میخوابه. بعد گفت یعنی تا صبح دیگه بیدار نمیشه؟ گفتم نه . یه کله میخوابه فقط نیمه شب بعضی ...
9 مهر 1390

اولین حسودی

روز شنبه وقتی رفتم خونه مامانم اینا دیدم رویا (همسایه مون و دوستم) اونجاست. تعجب کردم، گفتم تو اینجا چیکار میکنی؟ گفت که اومده بره سونوگرافی. بعد از اینکه ناهار خوردیم بهم گفت نیم ساعت دخترش (احیا) رو نگه دارم تا بره و برگرده. چشمتون روز بد نبینه وقتی احیا رو بغل کردم که بهش شیر بدم،امیرعلی که خوابیده بود روی تخت و کنار من بود شروع کرد با پاهاش لگد زدن به من، من فکر کردم که داره بازی میکنه ولی وقتی که احیا گریه کرد و من بغلش کردم، نمیدونید چیکار می کرد، اینقدر تقلا کرد که من بغلش کنم و داشت گریه میکرد. منم احیا رو دادم به لیلا خواهرم و امیرعلی رو بغل کردم، وقتی خودش رو توی بغل من دید همچین فاتحانه به بقیه نگاه کرد که یعنی من موفق شدم. د...
27 تير 1390