امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

شازده کوچولو

ديديد مرد شدم

1390/2/10 22:37
نویسنده : مامان امیرعلی
473 بازدید
اشتراک گذاری

امروز كمي درد كشيدم، كمي گريه كردم و كمي هم ناراحت شدم. چرا؟ به خاطر اينكه امروز دومين مرحله واكسيناسيونمو انجام دادم.

اولش كه وارد درمانگاه شدم جو درمانگاه منو گرفت كمي ترسيدم باخودم گفتم چه خبره اينجا مگه قراره چي كاركنند؟ فهميدم كه ، بله، بايد آمپول بزنم . البته بابا و مامانم درگوشم يه چيزاي مي گفتند ولي خب.... كمي با خودم فكر كردم كه اگر اينجا بخوام گريه كنم اونم جلوي اين ضعيفه هايی كه مثل من اومدن اينجا آمپول بزنند خوب ناجوره .براي همين تلاش كردم كه گريه نكنم و مثل یه مرد قوي در برابر آمپول مقاومت كنم.

وقتي بابام منو براي انجام كار آماده مي كرد كمي ترسيده بودم و بغض گلومو فشار مي داد، ولي به خودم اومدم و گفتم اميرعلي چي كار داري ميكني، مگه قرار نشد كه گريه نكنی ؟ همين شد كه سفت و محكم مثل يه مرد دربرابرآمپول وايستادم و اجازه دادم كه خانم پرستاركارشو انجام بده.

البته هر سوزني كمي درد داره ولي من نشون دادم كه ديگه مرد شدم، خوب امروز هم براي خودش روزي بود.

به اميد روزهای بهتر

يا علي مدد

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مامان ماهان
10 اردیبهشت 90 22:10
الهی قربونش برم ...