شعرهای جدید
پسرک گلم، فدای اون بلبل زبونی هات بشم که دل منو می بری با حرف زدن هات. جمله بندی هات و شعر خوندن هات.
دیروز توی ماشین هی بهت میگفتم امیرعلی جون برای مامان یه شعر بخون و تو نمی خوندی 3 بار اینو بهت گفتم ، بعد ازت پرسیدم مامان جون، چرا برام شعر نمیخونی؟
برگشتی به من میگی: دارم فکر می کنم! و من اینجوری شدم:
بهت میگم به چی فکر میکنی عزیزم؟ میگی به آقا گرگه!
هفته گذشته هم بابا حمید رفته بود ماموریت به کشور عراق و یک هفته نبود. هرکی ازت می پرسید بابات کجاست ؟ اوایل می گفتی رفته مسارفت! ولی بعد یاد گرفتی درست بگی مسافرت.
بعد هم میگفتی میخواد برام هوغاتی (سوغاتی) ها اَت (ساعت) بیاره.
میری عروسک های پولیشیت رو برمیداری و پشت یه مبل قایم میشی و بعد عروسک ها رو از پشت مبل نشونم میدی و برای خودت حرف میزنی مثلا نمایش اجرا میکنی! همش هم میگی نمایش، نمایش
از چاپلوسی هات هم همین بس که من تا یه کم اخم می کنم، میدوی سمت من و میگی مامان، مامان،
بعد که می بینی جواب نمیدم ، یه کم سرتو کج میکنی میگی : مامانم، مامانم
بعد هم تند تند بوسم میکنی و میگی جدی نشو (یعنی اخم نکن)
در پایان هم با یه لحن خاصی میگی: مامانم ، ناراحت نشو!
ولی امان از غذا خوردنت اشک من و مامان بزرگ رو درمیاری
با بدبختی غذا میخوری ولی مثل کلاغ میری سر یخچال و ماشاالله زورت هم جدیداً میرسه که در یخچال رو باز کنی (یه دستت رو میگیری به دستگیره در یخچال و یه دستت رو میگیری به بدنه یخچال یا در کابینت که جایگاه خودت رو محکم کنی و زمین نخوری) بعد مثل کلاغ می پری و پنیر رو برمیداری و شروع میکنی به خوردن ،اونم با چه عشقی
شعر هم که تا دلت بخواد میخونی.
مثلاً :
مامان بیا جیش دارم فوریه خیلی کارم لگن بیار زود برام تا خیس نشه هلبارم(شلوارم)
فیل به این بزرگی لگن به این کوچیکی پاهاش چه چاق و گنده است این آقا فیل هیکی(خیکی)