امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

شازده کوچولو

بلبل زبانی

1391/8/3 11:14
نویسنده : مامان امیرعلی
1,194 بازدید
اشتراک گذاری

عزیزکم، قشنگ مامان، الان یک هفته ای هست که خودت شعر میخونی ، یعنی از اول تا آخر شعر رو میخونی.

دیدم یه روز صبح از خواب که بیدار شدی و من هنوز تو خواب بودم شروع کردی به خوندن این شعر که : پروانه ی شایسته ، پر میزنه آهسته، بالاشو جمع میکنه (بعد دستتات رو تو سینه ات جمع میکنی و میگی ایندوره یعنی اینجوری) از بته ها (بچه ها) می ترسه.

بیا بیا بیا (بیا بیا) من هستم، من مامانه تو هستم.

 

چشم چشم ، ابرو       دماغ و دهن ، گردو          حالا دو تا گوش        مواش فراموش         چوب چوب گردن              اینم گردی             دست دست  دو تا پا            ببین چقدر قشنگه حیف که بدون رنگه!

 

اینم امروز صبح راه می رفتی و میخوندی که : دماغشو سوزوندیم (تکه ای از شعر خروس زری پیرهن پری)

 

امیرعلی جون، عزیز دل مامان، دیروز که مامان از اداره اومد دیدم اومدی دم در ، درو برام باز کنی و چون الان یه ماهه که میتونی در رو خودت باز کنی ، مامان بزرگ از ترس این که نری بیرون همیشه در رو قفل میکنه ، میگفتی نمیشه، نمیشه!

یعنی نمیتونم در رو باز کنم. بعد که اومدم تو دیدم بابابزرگ و مامان بزرگ دارن میخندن، گفتم چی شده؟ گفتند که تا زنگ در رو زدی امیرعلی گفت فکر کنم مامانه ! (الهی مامان قربون اون فکر کردنت بشه)

کلاً همه چی میگی، از خودت جمله میسازی مثلا تا شنیدی من به بابا گفتم جورابای منو ندیدی؟ دیدم دویدی سمت کمد و گفتی : جورابای مامان رو پیدا کنممممم (عادت داری آخر جمله رو با یه ناز دخترونه! میکشی)

بعد گفتی: اینجا نیست. گفتم پس کجاست؟ گفتی: فکر کنم تو کشو !

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

پرگل
22 آبان 91 17:02
آفرین گل پسریییییییییییی....بووووووووووووووووس