امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه سن داره

شازده کوچولو

20 ماهگی امیرعلی

1391/7/1 10:51
نویسنده : مامان امیرعلی
918 بازدید
اشتراک گذاری

عزیز دلم باید منو ببخشی که این دو ماهه وقت نکردم بیام و وبلاگت رو به روز کنم. راستش سرم خیلی شلوغ بود تو هم که ماشاالله کم اذیت نمیکنی. توی خونه که جرئت نمی کنم از ترس تو لب تاب رو باز کنم آخه میای میشینی و میخوای اونو بزاری روی پات، بعد هم با ده تا انگشتت میکوبی روی کیبوردش!

یه سره هم تلاش میکنی که اونجایی که ممکنه صفحه مانیتورش رو بیشتر از حد ممکن باز کنی!!!

اما خیلی شیرین شدی. الان دو ماه بیشتره که قشنگ صحبت میکنی. جمله میگی. مثل طوطی هرچی که میشنوی تکرار میکنی. یاد گرفتی خودت بازی کنی. دی وی دی پرتابل مامان رو بر میداری و سی دی هات رو میاری ، در دی وی دی رو باز میکنی بعد سی دی رو میزاری توش. حواستم جمعه که باید عکس سی دی رو به بالا باشه. بعد در دی وی دی رو می بندی و میگی آهان! گذاشتم.

بعد صبر میکنی تا شروع کنه به لود شدن و میگی آهان ! اومد.

با دقت میشنی و نگاه میکنی. حتی تو یه صحنه هایی برای کارآکترها دلسوزی میکنی و میگی مامان ببین!

مثلاً تو یکی از کارتون هات یه برگه قرمزه که یه پرنده اونو از زمین بلند میکنه و می بره رو هوا، بعد برگه ناراحت میشه اونوقت تو میگی ، پرنده، نکن! بعد به من میگی مامان بیا ببین!‌پرنده، اذیت میکنه!

اینم از شعرهایی هم که میخونی :

یه توپ دارم ، قلقلیه        سرخ و سفید و  آبیییه        میزنم زمین، هبا میله        نمیدونی تا ، کجا میله

من این توپو ، نداشتم       مشقام و خوب ، نبشتم       بابام بهم ، عیدی داد      یه توپ ، گیلگیلی داد

 

شبا که ما، می خوابیم        آقا پلیسه ، بیدااااله       ما خواب خوب ، می بینیم       اون دنباله، شکااااله

آقا پلیسه، زلنگه          با دزدا خوب ، می جنگه        ما پلیس رو ، دوست می دالیم    

بهش احترام، می ذالیم          هرجا اونو می بینیم، قاه قاه قاه ، می خندیم

 

اتل متل، توتوله        گاو حسن، چجوله       نه شیر داره ، نه پسِندون      شیرشو بردن ، هِسِندون

یک زن کردی، بستون     اسمشو بزار ، ام گیزی    دور کلاش، گیرمیزی     هاچین و واچین، یه پاتو، بچییین

 

توی ده، شلم لود       حسنی تک و تنها نبود         حسنی نگو، بلا نگو       تنبل ، تنبلا بگو  

موی، بلند         روی، سیاااه         ناخن، دلاز       واه واه واه

نه فلفلی، نه قلقلی        نه مرغ زرد کاکولی       هیچکس باهاش رفیق، نبوود  تنها روی ، سه پایه

نشسته بود ، تو سایه      باباش می گفت: حسنی میای بریم حموم؟       نه نمیام

شعر حسنی رو  تا همینجاش بلدی.

بزی نشست، ایوونش(تو ایونش)     نامه نوشت، مادرش (به مادرش)   من، بزیم   چاق شدم چله شدم          دیروز رفتم  جنگل (به جنگل)        شیرو کلافه کردم           با این شاخای تیزم        شکمشو پاره کردم

 

خونه مامان بزرگ اینا یه عکس دوتایی از من و بابا حمید هست. عکس عروسیمونه که بابایی منو بغل کرده بعد تو میری زیر عکس می ایستی و یه توپ دستت میگیری و رو به عکس میگی: حمید ولش کن، توپو بیگیل! (یعنی حمید، مامان رو ول کن، توپ رو که پرت میکنم بگیر!)

یکی دیگه از سرگرمی هات هم دیدن سی دی بره ناقلاست، عاشق این هستی که گرگه بیاد و تو چکشت رو برداری و بکشیش. ناراحت میشی از این که گوسفنده رو اذیت میکنه.

وقتی بهت میگم امیرعلی گوسفنده چه جوری فکر میکنه؟ تو هم مثل ای کیو سان دو تا دستت رو میبری روی سرت و با انگشت سبابه ات می کشی روی سرت و میگی: ایندولی

یه سره دوست داری بری قایم بشی. مثلا میری روی مبل و کوسن مبل رو میزاری روی سرت و میگی: من نیستم. یا میگی قایم، یعنی قایم شدم.

بعد ما باید هی صدات کنیم و صدا از دیوار در میاد و از تو در نمیاد! بعد از یه مدت وقتی میگیم امیرعلی کجا رفتی؟ میگی پارک.

یه وقتایی هم که میری قایم میشی اگه صدات نکنم میگی مامان بگو کجایی؟ یا بهم میگی گریه، یعنی گریه کن بگو امیرعلی کجاست؟

من رو صدا میکنی مامان دون، یعنی مامان جون، بابا حمید رو بابا بزرگ رو صدا میکنی بابا دون!

به مامان بزرگ میگی، مامان دون هولول (یعنی مامان جون سرور) برای اینکه وقتی من و مامان بزرگ خونه ایم و صدامون میکنی قاطی نشیم!

به اون یکی مامان بزرگ (مامان بابا حمید) هم میگی مااجون، یعنی مادر جون!

از خواب که بیدار میشی یا وقتی که از اداره میام خونه میگی : هُنااام یعنی سلام!

به خداحافظ هم میگی: خداپِس!

عمه زلا..................عمه زهرا

عمه دیدا................عمه لیلا

خاله دیدا................ خاله لیلا

میشو...................مهرنوش

عمو ریسا.............. عمو رضا

عمو تگی...............عمو تقی

بُسُنتی.................بستنی

هیل....................شیر

نیمان..................لیوان

هابون.................صابون

مایی..................ماهی

پُمبالا...................پروانه

هر قوطی رو میبینی بهش میگی عسل، ولی منظورت ربه!

 بقیه لغات رو قشنگ تلفظ میکنی.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

بابا حمید
27 شهریور 91 12:22
عاشق حرف زدنتم عزیز بابا
مهرنوش
9 مهر 91 11:39
تا 2 ماه پیش تقریبا سفت و سخت به من می گفتی "بَخخخخ" بعد چنتا درمیون می گفتی"میشو" یه روز هم که دیگه اصلا بخ رو یادت نیومد از اون روز من "میشو" ام. بهم می گی "آله، میشو، بیا" بعد هم که میخوام برم سر کار یا دانشگاه راه میفتی دنبالم میگی "منم میام" وقتی میگم میرم اداره قبول می کنی اما دانشگاه رو قبول نداری و وقتی ازت می پرسم مگه من دارم کجا میرم میگی"دَدَر!!!" مامان بزرگتم میگه بچه راست میگه دیگه... وقتی هم که میخوام از بغل مامانت بگیرمت دعوام می کنی و می گی:"تنبیه! تنبیه!!" یه بارم از رو تخت من افتادی، ازون روز هرموقع میخوای بیای بالا می گی:"نیفتم!!!" تا لپ تاپم رو هم روشن می کنم سریع میای میشینی پیشم میگی "نانای بیذار" منظورت هم کلیپه! نه آهنگ معمولی!!!! از هر کدوم هم که خوشت نیاد میگی: "بزن بعدی" کلی هم شروع می کنی به رقصیدن و "هو!هو!" کردن... حیف که کم میبینمت خاله جون خیلی شیطون و دوست داشتنی تر شدی
مهرنوش
17 مهر 91 17:14
خاله جون، روزت مبارک