امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

شازده کوچولو

یه حلقه طلایی ...

بالاخره روز پنج شنبه حلقه امیرعلی افتاد و ما همگی یه نفس راحت کشیدیم. حلقه اش رو براش یادگاری نگه می دارم. از روز قبلش حلقه کنده شده بود و یه کوچولوی اون فقط وصل بود و من همش می ترسیدم با یه لگدی که هنگام عوض کردن پوشکش میزنه اونو بکنه و خون راه بیفته که الحمدلله این اتفاق نیفتاد. دیروز هم چهل روز از تولد گل پسرم گذشت.هرچی فکر می کنم می بینم این چهل روز خیلی زود گذشت و من اون طور که باید و شاید از تمام لحظاتش لذت وافی و کافی رو نبردم. می ترسم مرخصی زایمانم هم به همین زودی ها تموم بشه .  
16 بهمن 1389

پسرم رو ختنه کردیم

امروز ساعت نه و نیم صبح به اتفاق بابا و مامان بزرگ و عمه ایران رفتیم بیمارستان سجاد تا گل پسر رو ختنه کنیم. قرار بود که دکتر اول معاینه کنه و بهمون بگه که از چه روشی استفاده میکنه.اما تا من برم از داروخانه قطره استامینوفن بگیرم و برگردم دیدم صدای جیغ و داد امیرعلی بلند شده وقتی رفتم تو دیدم بچه ام موهاش رو تو دستش گرفته و داره اونا رو میکشه. این دومین باری بود که این کار رو میکرد. بعد هم وقتی کارشون تموم شد پرستاره یه پوشک سایز ۱ که مال نوزاد تازه متولد شده است رو بست به امیرعلی. من بهش گفتم که این پوشک برای این بچه کوچیکه اما اون کار خودش رو کرد. بعد هم که امیرعلی رو داد به من بچه ام خیلی گریه و بی تابی کرد .اصلا شیر هم نخورد....
9 بهمن 1389

امیرعلی قشنگم به خونه خوش اومدی

دیشب و پس از گذشت تقریباً 40 روز از ترک خانه و کاشانه و مهاجرت به منزل پدری و درست پس از گذشت یک ماه از تولد امیرعلی ،من و امیرعلی و باباش به خونه برگشتیم. اونم بعد از یه پروسه طولانی نگرانی های مامان و بابام. صبح که با مامانم صحبت کردم می گفت ، مهرنوش(خاله کوچیکه ات) به تن عروسکش که یه گوزنه بابانوئله و اسمش رو گذاشته گوگو،یکی از لباس های تو رو پوشونده و داده به مامانی که بزاره بغلش و باهاش بخوابه تا جای خالی تو رو احساس نکنه! القصه دیشب که برگشتیم خونه چون بیش از یک ماه بود که خونه نبودیم اول رفتیم منزل عمو جمال و خاله رویا، راستی یادم رفت بهت بگم که بابا بزرگ از خونه خودشون با ما اومد تا دم در برات اسفند دود کنه تا این همسایه های خوشگل مو...
5 بهمن 1389

انتظار به پایان رسید

در ساعت 7 و 7 دقیقه و 43 ثانیه روز یک شنبه ،5 دی سال 1389 انتظار ما به پایان رسید و پسر گل ما به دنیا اومد. وزن:3080 گرم قد: 52 سانتی متر دور سر :36.5 اینم عکس پسر ما وقتی به دنیا اومد: اینم عکس کیک تولدش که خاله هاش براش خریده بودند و توی بیمارستان اونو نوش جان کردیم.   ...
3 بهمن 1389